لطفا با خنده ی کش داااااااااااااااااااااار وارد شوید :)))))
- دویدن زیر بارون :) دوچرخه سواری :)) که متاسفانه هیچ موفق نشدم و تقریبا میشه گفت شده یه آرزو! سوارکاری :) یادمه سال 95 محسن بعد از زدن یه چشمک و یه خنده ی دلنشین گفت: هی ماهی از الآن خودتو رو یه اسب به سفیدی پنبه ببین. قول یه روز خوب تو یه باغ با یه اسب به سفیدی پنبه رو بهم داد. ولی خب قرار نیست که آدم ها به همه ی قول هاشون عمل کن. :) خلق تصاویری که فقط و فقط خودم می دونم چی هستن :) سرک کشیدن به دنیای فسقلی های آب نباتی. سفر. آن هم از نوع خیالی. در خیال سفر کردن، گاهی می چسبد، حتی بیشتر از واقعی رفتن به جایی دور.